یه عصری با پیر نشسته بودیم حرف می‌زدیم، غرامت مضاعفی رو در آینده‌ای نه چندان دور از من پیش بینی کرد؛ باید انرژی‌امو ذخیره کنم، خودمو به لپ تاپ برسونم براش مفصل بنویسم مثل بیشتر اوقات حق با تو بود.

Follow

@hazh بیست سی سال پیش با چندتا از یارغارا توی یه قهوه خونه‌ای در لرستان نشسته بودیم یه پیرمردی اومد یه نگاهی بهمون کرد یه سری تکون داد و گفت: جوونی کجانی که ریدِم بشت
من و رفقا یه نگاهی به هم انداخیم بعد مثل بمب از خنده منفجر شدیم
ولی حق با اون بود

Sign in to participate in the conversation
Qoto Mastodon

QOTO: Question Others to Teach Ourselves
An inclusive, Academic Freedom, instance
All cultures welcome.
Hate speech and harassment strictly forbidden.