اولین بار بود که با هم مسافرت میرفتیم و اولین بار بود که وارد استان سیستان و بلوچستان شده بود در بیابانهای بین خاش و گهرکوه سرگردان بودیم و یه خورده نگران بود، یه کوره دهاتی از دور دیدیم و بهم گفت بریم اونجا راه رو بپرسیم گفتم نه میترسم گیر بیافتیم، نگرانیش چند برابر شد. ناچارشدیم بریم مسیر رو بپرسیم و همونطور که پیش بینی کرده بودم گیر افتادیم. با کلی تعارف مارو کشوندند داخل خونه. مرد خونه که برای کشاورزی بیرون بود خودش رو رسوند و میخواست ما رو نگهداره تا فردا به مسیر ادامه بدیم با کلی تقلا و قول که حتمن یه روزی روزگاری دوباره میاییم پیششون و ... این حرفا راه افتادیم موقع رفتن پسرش چهارتا بسته خرما آورد پرسیدم بستهای چند با همون لحجه بلوچی گفت این توشه راهتونه دوباره شرمنده شدم بعدش دیگه دوستم متوجه شده بود که بیابونهای سیستان و بلوچستان از خیابونهای تهران امنتر هستند.