@Zahra
متوجهام.
بله سن قطعاً یه فاکتور مهم و پررنگه،
امروزه ما به شکل علمی میدونیم که با شروع فرایند پیری و افزایش سن، انسانها ضعیفتر میشن، چه به لحاظ جسمی، و چه به لحاظ روحی.
این یک نگاه جامع است، حالا ممکنه نمونههایی هم داشته باشیم که خلاف این مسئله باشند که خب عجیب نیست، همیشه همینطوره، خیلی از کسانی هم که سیگار میکشن به سرطان ریه مبتلا نمیشن، اما ما میدونیم که افراد سیگاری بخش بزرگی از مبتلایان به سرطان ریه رو تشکیل میدن، با این حال افراد غیرسیگاری هم قرار نیست حتماً در برابر سرطان ریه ایمن باشن.
روحیات تنها بخشی از چیزیه که سن روی اون تاثیر میذاره، حتی برعکس چیزی که شما گفتید، برخی از افراد جوان هم ممکنه روحیهٔ پیر و خستهای داشته باشن، این تفاوتها به عواملی مثل ژنتیک، سبک زندگی، محیط اجتماعی، تجربیات و... بستگی داره.
اما تو یه نگاه کلی، میدونیم که پیری و افزایش سن، یک روند فرسایشیه، چه به لحاظ جسمی، و چه به لحاظ روحی.
سن فقط یه عدد نیست،
سن نشون دهندهٔ تغییرات فیزیولوژیکی و روانیه که بسته به سن افراد، طی سالها تجربه شکل گرفته، نادیده گرفتن سن یعنی نادیده گرفتن تفاوتها و تجربیاتی که میتونن روی سلامت جسمی و روانی افراد نقش پررنگی داشته باشن.
#روانشناسی_زرد همواره به جای ارائهٔ راهکارهای علمی و عملی، به دنبال جذب مخاطب با ارائهٔ راهکارهای سریع و آسونه، بدون این که واقعیات مطلب رو درنظر بگیره.
هر نسلی با تجریبات، چالشها و ارزشها و تجربیات خودش روبهروئه، نادیده گرفتن #سن به معنی نادیده گرفتن این تفاوتها، تجربیات و چالشها در مقیاس یک نسله.
این که سن تنها یک عدده، میتونه درون شخص انتظارات غیرواقعی ایجاد کنه و اون رو به این باور برسونه که میتونه بدون دز نظر گرفتن هرچیزی که با گذشت سن به دست آورده یا از دست داده، به هر چیزی دست پیدا کنه، همین ندیدنِ واقعیتها در نهایت منجر به ایجاد ناامیدی و استرس و باقی مسائل خواهد شد.
از حساب X #عرفان_ثابتی:
با القای ترس میگویند به وبا (پزشکیان) رأی دهید تا گرفتار طاعون (جلیلی) نشوید.
احساس خوشبختی حاصل تقسیمِ داشتهها بر خواستههاست. افزایش این احساس مشروط به بزرگتر شدن صورت کسر (داشتهها) یا کوچکتر شدن مخرج کسر (خواستهها) است.
اصلاحطلبان چون نمیتوانند به مردم «امید» دهند که «داشتههایشان» افزایش خواهد یافت، به «هراسافکنی» میپردازند زیرا هیچچیزی به اندازهی ترس نمیتواند شهروندان را قانع کند که از «خواستههایشان» بکاهند و بپندارند «همین که زندهایم» مایۀ شادمانی است. جانهای ترسخورده در کنج عافیت میخزند تا مبادا مردهریگی که اندوختهاند بر باد رود.
اما «امیدواران» همیشه بر شکاف میان آنچه هست و آنچه باید باشد تأکید میکنند و میگویند امور «میتواند» و «باید» بهتر شود. آنان که امیدوارند به وضعیتِ موجود (انتخاب دو نسخۀ متفاوت از «فاشیسم مذهبی») تن در نمیدهند، به افق اعلی مینگرند و در پی تغییر بنیادین امور برمیآیند. ایشان ندا میدهند که «آفرینش جهانِ دیگری، جهانِ خوب و بهتری، ممکن است.»
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشدی از قصه خلقت
از اینجا از آنجا بودنت!
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر به تن داری
برای لقمهٔ نانی
غرورت را به زیر پای نامردان فرو ریزی
زمین و آسمان را کفر میگویی، نمیگویی؟
خداوندا!
اگر با مردم آمیزی
شتابان در پی روزی
ز پیشانی عرق ریزی
شب آزرده و دل خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی، نمیگویی؟
خداوندا!
اگر در ظهر گرماگیر تابستان
تن خود را به زیر سایهٔ دیواری بسپاری
لبت را بر کاسهٔ مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف تر کاخهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای این سو و آن سو در روان باشد
و شاید هر رهگذر هم از درونت با خبر باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی، نمیگویی؟
خدایا! خالقا! بس کن جنایت را تو ظلمت را!
تو خود سلطان تبعیضی
تو خود یک فتنه انگیزی
اگر در روز خلقت مست نمیکردی
یکی را همچون من بدبخت
یکی را بی دلیل آقا نمیکردی
جهانی را چنین غوغا نمیکردی
دگر فریادها در سینهٔ تنگم نمیگنجد
دگر آهم نمیگیرد
دگر این سازها شادم نمیسازد
دگر از فرط مینوشی می هم مستی نمیبخشد
دگر در جام چشمم باده شادی نمیرقصد
نه دست گرم نجوایی به گوشم پنجه می ساید
نه سنگ سینهٔ غم چنگ صدها ناله می کوبد
اگر فریادهایی از دل دیوانه برخیزد
برای نامرادی های دل باشد
خدایا! گنبد صیاد یعنی چه ؟
فروزان اختران ثابت سیار یعنی چه ؟
اگر عدل است این پس ظلم ناهنجار یعنی چه؟
به حدی درد تنهایی دلم را رنج میدارد
که با آوای دل خواهم کشم فریاد و برگویم
خدایی که فغان آتشینم در دل سرد او بی اثر باشد خدا نیست!
شما ای مولیانی که میگویید خدا هست
و برای او صفتهای توانا هم روا دارید!
بگویید تا بفهمم
چرا اشک مرا هرگز نمیبیند؟
چرا بر نالهٔ پر خواهشم پاسخ نمیگوید؟
چرا او این چنین کور و کر و لال است؟
و یا شاید درون بارگاه خویش کسی لب بر لبانش مست تنهایی
و یا شاید دگر پر گشته است آن طاقت و صبرش
کنون از دست داده آن صفتها را
چرا در پرده میگویم
خدا هرگز نمیباشد
من امشب ناله نی را خدا دانم
من امشب ساغر می را خدا دانم
خدای من دگر تریاک و گرس و بنگ میباشد
خدای من شراب خون رنگ میباشد
مرا پستان گرم لاله رخساران خدا باشد
خدا هیچ است
خدا پوچ است
خدا جسمی است بی معنی
خدا یک لفظ شیرین است
خدا رویایی رنگین است
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره میپاشد
و گنجشک از لبان شهوت آلودهٔ زنبق بوسه میگیرد
من اما سرد و خاموشم!
من اما در سکوت خلوتت آهسته میگریم
اگر حق است زدم زیر خدایی!
عجب بی پرده امشب من سخن گفتم
خداوندا!
اگر در نعشه ی افیون از من مست گناهی سر زد ببخشیدم
ولی نه!
چرا من رو سیه باشم؟
چرا قلادهٔ تهمت مرا در گردن آویزد؟
خداوندا!
تو در قرآن جاویدت هزاران وعدهها دادی
تو میگفتی که نامردان بهشتت را نمیبینند
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم
که نامردان به از مردان
ز خون پاک مردانت هزاران کاخها ساختند
خداوندا! بیا بنگر بهشت کاخ نامردان را
خدایا! خالقا! بس کن جنایت را بس کن تو ظلمت را
تو خود گفتی اگر اهرمن شهوت بر انسان حکم فرماید
تو او را با صلیب عصیانت مصلوب خواهی کرد
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم
پدر با نورسته خویش گرم میگیرد
برادر شبانگاهان مستانه از آغوش خواهر کام میگیرد
نگاه شهوت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر میلرزد
قدمها در بستر فحشا میلغزد
پس... قولت!
اگر مردانگی این است
به نامردی نامردان قسم
نامرد نامردم اگر دستی به قرآنت بیالایم!
#کارو
منجِنیق آه مظلومان به صبح
سخت گیرد ظالمان را در حصار...
#سعدی
روزی که از تلاشهایمان برای بهدست آوردن دیگران خسته شویم، روز مهمی است، حواسمان به آن روز باشد.
روزی که خسته میشویم را جشن بگیریم، چون آن روز به کسی نزدیک میشویم که احتمالا سالها پیش گمش کرده بودیم.
به خودمان، به بخشی از خودمان که در درونمان همیشه منتظر برگشتنمان بوده است، منتظر روزی که دوباره آن را پیدا کنیم و از او محافظت کنیم.
یک نفر پيش فَلک ريش گرو بگذارد
بلکه دست از سر آزردنِ ما بردارد!
#شیدا_صیادی_پور
خاک تو سرت بچه.
• ربل
#داشت_میگفت
من نمیدونم با این غم چیکار کنم. باهاش چی بپزم؟ کجا آویزونش کنم خشک شه؟ کجا پرتش کنم بشکنه؟ چجوری رنگش کنم خوشگل شه؟ من نمیدونم با این غم چیکار کنم.
• elika
#داشت_میگفت
از غم چه شکایت منِ خو کرده به غم را؟!
#طبیب_اصفهانی
نمیدونم چندمین اکانت.